سیب دونه

سلام عزیز دل مامان آره دخمل گل من ۲۷ آبان ۹۴ روز سه شنبه ساعت ۱:17 دقیقه بدنیا اومد انقدر جیگر بود که نگو وزنش هم ۳:300 بود حالا که چرا دیر اومدم بماند.  

سلام عزیز دل مامان آره دخمل گل من ۲۷ آبان ۹۴ روز سه شنبه ساعت ۱:17 دقیقه بدنیا اومد انقدر جیگر بود که نگو وزنش هم ۳:300 بود حالا که چرا دیر اومدم بماند.  

سلام عزیز دل مادری عشق مادری حالت چه طوره؟ امروز خیلی اذیت شدی فدات شم.؟ امروز 6 محرم  بود. 6 سالیه که تو چنین روزی تو حیاط مامان جون اینا حلیم میپزیم. عزیزم کلی برای شماو پدر جون که مریضند دعا کردم. ان شاالله سال دیگه هم شما صحیح وسالم به دنیا اومده باشی و هم پدر جون به حق شش ماهه علی اصغر بزودی شفا بگیرند و سال بعد چنین روزی با هم حلیم بپزیم. مادری خیلی دلم میخواد ببینمت ، ببوسمت.وای ی ی ی ی ی قربون دستای کوچلوت بشم. دیروز بچه خاله فاطمه بدنیا اومدمنم  رفتم دیدمش خیلی نا ناز بود . از خدا میخوام که این روزای آخر تند تند بگذره تا منم حس مادری رو با پوست و جونم لمس کنم فدات شم. عزیز ...

سلام عزیز دل مادری این هفته های آخر رو روز شماری میکنم تا روز موعود برسه و من بقلت کنم. این روزها اتفاقات خوب و بد زیادی افتاده.   دختر خاله زهرا و عمو ابراهیم هم 10 روز پیش بدنیا اومد.یه دختر ناز و خوشکل     اینم عکس ریحانه جونی. فردا هم پسر خاله فاطمه  بدنیا میاد. حالا مونده به وقتش شما هم پا بدنیا بزاری. مادربزرگ پدری که ما ننه صداش میکردیم دو هفته پیش فوت شدند. ایشون براتون از مشهد یه لباس با مزه آورده بود که سر فرصت عکسش رو میزارم.خدا رحمتشون کنه. پدر جونی هفته گذشته رفته بود تهران و برای شما کلی خرید کرد.  خوش بحالت عزیزم یه وان حمام و دو  دست لباس خوشکل و یه کیسه...

این ناهار خوش مزه خیلی ساده کاری از پدری غذای بعدی هم دلمه گوجه فرنگی غذای مورد علاقه مادری که هوسش و کرده بودم و پدری زحمتش رو کشید اینم عکسش  مواد اولیه اینم داخل دلمه   اینم کامل شدش که خیلی خوشمزست اینم یکی از افطاری هاست که با کمک خاله زهرا درست کردیم(همون روزی که لک دیدم تو شب 23 داشتیم این غذا رو آماده می کردم)       این به اصطلاح کیک رو هم مادری تو شب تولد امام رضا و همچنین  وقتی پدر موفق شد تو امتحتان گواهینامه قبول شه درست کردم    اینم از شیرینی پنجرهای .   یه موقع فکر نکنی مادری کدبانئ نیست.   چون تو بارداری استراحت دارم تو این چند ماه ...

سلام ناز نازی مادر امسال سالگرد ازدواجمون خیلی با سال های قبلی فرق داشت. آخه امسال برعکس سال های قبلی سه نفر بودیم .و شما تو وجودم بودی مادر قربونت بشه. یه حس خوبی داشتم .اون روز تمام سعی خودم رو کردم که برا پدری سنگ تموم بزارم. به خاله زهرام زنگ زدم که ناهار بیاد پیشم. برا ناهار ماهی شکم پر درست کردم.و یه کیک که کلی برای مخفی کردنش از روز قبل زحمت کشیدم. ظهر که شد پدر جونی با یه دسته گل خیلی خوکشل اومد خونه. منم بر پدری دوتا بلوز خریدم   این عکس کیک       اینم ناهارمون و اون گلم گلیه که پدر خریدند ...